Until The Last Moment

می‌نویسم، پس هستم!

Until The Last Moment

می‌نویسم، پس هستم!


آدم چند وقت که روزانه بنویسد می‌فهمد چقدر نوشتن سخت است. تازه آن هم در چنین قالب راحتی. بعد می‌فهمی کسانی‌که هرروز به‌شکلی غیرحرفه‌ای برای دیگران می‌نویسند چقدر می‌توانند دری‌وری بگویند و کسی هم متوجه نشود. دارم به مرحله‌ای می‌رسم که می‌خواهم حتی از کانال‌های دوستان خودم نیز خارج شوم؛ چون واقعاً نوشتن و حرف زدن تا یک جایی درمانگر و کمک‌کننده است اما از یک جایی به بعد آدم را چیزی دیگر می‌کند. چیزی که خودش نیست؛ چون حس می‌کند اینجا تریبونش است و همه زیر نظرش دارند و با هر پستش دیدی به مخاطب می‌دهد. 


خیلی خطرناک و مسموم‌کننده‌ست. برای همین وقتی توی کانال‌هایی هستم که در درازمدت خواندم‌شان، احساس می‌کنم طرف خیلی خودش را تحویل می‌گیرد. زیادی از خودش می‌گوید. زیادی خودش را نشان می‌دهد. انگار تنها جایی‌که می‌تواند بدون واکنش دیگران یا با کمترین واکنش توجه بگیرد و خودش را مطرح کند، کانال شخصی‌اش است. کسانی‌که توی دنیای واقعی لبخند می‌زنند و شاد و پخته‌اند، توی کانال‌های‌شان غمگین و سطحی و خام و همه هم غیراجتماعی‌اند. حتی برعکسش. 


چه بلایی سرمان آمده که مثلاً غیراجتماعی بودن را پذیرفته‌ایم و حاضر نیستیم تغییر کنیم؟ طوری از ویژگی‌های بدمان حرف می‌زنیم که انگار یک فضیلت است. برای همین خیلی خوشم آمد چند وقت پیش ری توی کانالش از بوکستاگرامی‌ها انتقاد کرد. خودنمایی بد است. یک چیزهایی واقعاً بد و خوب دارند، هرچه هم بگوییم انسان را نمی‌توان بد و خوب کرد. ارزش‌گذاری کرد. بله توی ویژگی‌های پیچیده‌تر این گفته صدق می‌کند. اما چیزهایی که در طول تاریخ بشر بارها امتحان‌شان را پس داده‌اند تکلیف‌شان مشخص شده. خودنمایی بد است. به هر طریقی. حتی اگر آن را به کتابخوانی و معرفی کتاب بچسبانی که چیزی خوب است.


اما این آدم‌ها محبوب‌ترند. کسانی‌که بد و خوب را باهم قاطی می‌کنند. این آدم‌ها دیگر ما را گیج می‌کنند در مقابل بدی‌ها و خوبی‌ها. این است که قبح خیلی چیزها می‌ریزد. این است که همۀ‌مان می‌گوییم غیراجتماعی هستیم و دیگر چیزی بد نیست. نه، من یک آدم متفکر و کتابخوان و تافتۀ جدا بافته‌ام. معلوم است غیراجتماعی‌ام. گور بابای همۀ‌تان. ولی در نظر نمی‌گیریم که داریم برای همین آدم‌هایی می‌نویسیم که ما را غیراجتماعی کرده‌اند. هاه، حالا خوردی؟ :دی  


عنوان روزنوشتم هیچ ربطی به محتوایش ندارد؛ چون می‌خواستم از چیزی دیگر بنویسم و ذهنم تغییر مسیر داد و نمی‌خواهم زیاد بنویسم. پس اینجا تمامش می‌کنم و فردا دربارۀ غم‌انگیز بودن زندگی می‌نویسم. 


+ سیصد و نود کلمه.

۹۷/۰۶/۲۸
Lullaby