تابستون که میگن کوتاهه، همینه
دیگه واقعنی تابستونم شروع شد. البته با این لیستی که من نوشتم دست کمی از دوران دیگه نداره، چه بسا از همیشه هم سرم شلوغتر میشه. هرچند ده بار شاید لیست رو پاکنویس کردم و بازم میتونم تغییرش بدم. نکته اینه که من آدمِ همهکارارو باهم انجامبدهایام (مرسی از کلمه واقعاً) که این اصلاً خوب نیست. ظاهراً داری به همه کار میرسی ولی متوجه نمیشی که انرژی و وقت و هزینههاتو داری برا چندتا چیز میذاری و نمتونی اولویتبندیشون کنی. فقط ضربالاجلها باعث میشن یه نظمی بگیرن. این درست نیست. باید بتونی اولویتبندی کنی و به این درک برسی که یه سری کارها رو الان انجام نده، بذار وقتی دستت بازتره تا کیفیت و بازدهی رو ببری بالا.
برنامۀ من تا الان یه سری مشکلات داشت که هربار با هر پاکنویس سعی کردم بهبود ببخشمش. اینم الان نمیگم نسخۀ نهاییه و هیچ بعید نیست بازم دستکاری بشه. فعلاً میخوام زبان بخونم، پایاننامه بنویسم، ویرایش کنم، داستان بنویسم، فیلم ببینم، کارگاه برم، در رویدادهای بیشتری شرکت کنم و توانمندیهای اجتماعیمو ببرم بالا، ورزش کنم و دندونعقلهام جراحی شن. این برنامه یه سری اشکالات داره که میخوام اینجا بگمشون:
1. لیست کتابها. من برای این تابستون نزدیک چهل عنوان کتاب گذاشتهم. از قبیل روانشناسی، ادبیاتداستانی فارسی، ادبیاتداستانی خارجی و تکمیل یه سری از موندههام مثل براتیگان و یالوم. خب عقل سلیم میگه تو هنوز شیش ماه اون ور سال داری. اینجا فقط سه ماهه. پس کتابها رو برسون به بیست تا.
2. بنده تا آخر تابستون کتاب برا ویراستاری هم دارم. به یکیشونم دارم نمیرسم. ولی درکل فعلاً سه جلد همینطوریش کار دارم. سه جلد دیگه هم قراره بم بدن و قطعاً بازم اضافه میشه تا آخر تابستون.
3. زبان رو اگه بخوام مهارتی کار کنم باید روزی اقلاً دو ساعت وقت بذارم. ینی با روزی دو ساعت شروع کنم و هر هفته نیمساعت بیشترش کنم. ایدهآلم چهار ساعته.
4. روزی یه ساعت باید ورزش کنم. حالا میخوام یه روز درمیون برم یوگا یا پیلاتس، یه روز دیگه هم ورزش سنگینتر. هدفم از ورزش بیشتر از اینکه کاهش وزن باشه، بهتر کردن عملکرد عمومی بدنمه. از قبیل دردهای مفصلی و استخوانیم و منظم شدن خوابم و احساس نشاطی که ورزش میده. برا همین نمتونم ورزش سنگین و حرفهای انجام بدم، تا وقتی که یهکم روفرم بیام و دردهام کم شه وگرنه آسیب میزنم بهشون.
5. پایاننامه هم قبلاً گفته بودم، اگه روزی دو سه ساعت براش وقت بذارم تا هفتۀ اول مرداد تموم میشه. نهایت تا هفتۀ آخرِ مرداد دیگه، اگه بگیم ایرادهاشم برطرف کنم و استاد ببینه و فلان.
6. داستان بنویسم. این برام سختترین کار برنامهمه، طوری که ترجیح میدادم ننویسم اصن. بعد گفتم بابا سه ماه میخوای ننویسی؟ خل شدی؟ میتونی مگه؟ چون اولاً به اون کیفیتی که میخوام نمتونم بنویسم، ثانیاً خیلی خیلی ایده دارم. ینی اینقد ایده دارم که حس میکنم تا آخر عمرم میتونم بنویسم. سروسامون دادن به اینا خیلی سخته. بااینحال یه داستانکوتاه دارم فعلاً، بازنویسی جدید نجاتغریقم هست و میخوام نمایشنامه رو هم تجربه کنم.
7. برا فیلم و سریال هم لیست دارم.
8. کارگاه و رویدادهای اجتماعی هم که توضیحی نمیخواد.
9. و دندونعقلهام. این با داستان نوشتن در مقام اول سختی قرار میگیره. من سه تا دندونعقلم مونده که باس جراحی شن، هر کدوم به فاصلۀ دو هفته. یکی رو هفتۀ دیگه انجام میدم و بعد میریم مسافرت، برمیگردیم یکی دیگه و درنهایت یکی دیگه تا آخر مرداد.
ینی شهریور باید خیالم از بابت چندتا چیز راحت شه: دندونعقلهام، پایاننامه و زبان. زبان که تموم نمیشه، ولی با توجه به اینکه دیگه پایاننامهای نخواهم داشت، باید وقت بیشتری روش بذارم.
نمیدونم چرا اینا رو اومدم گفتم، ینی شاید دلیلش این بود که حس کردم اینجا بگمشون بیشتر متعهدم میکنه. بعد میتونم ویرایش کنم یا پست جداگونه بزنم بگم چطور دارم پیش میرم. بههرحال تابستون کوتاهه و نمیخوام براش خودکشی کنم.