Until The Last Moment

می‌نویسم، پس هستم!

Until The Last Moment

می‌نویسم، پس هستم!

دربارهٔ ننوشتن

جمعه, ۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۶ ب.ظ

روزنوشت امروزم دربارهٔ ننوشتن است. حال ندارم بنویسم و به قصد ننوشتن می‌نویسم. به‌نظرم برای نویسنده مهم است نتواند بنویسد، همان‌طور که مهم است بتواند بنویسد. گاهی نباید بنویسد. نوشتن را رها کند. تشخیص دهد نوشتن در این مقطع از اصالت به دور است و اگر بنویسد، صرفاً نوشته که نوشته باشد. کاری که من الان دارم می‌کنم یا از اول روزنوشت‌هایم کرده‌ام یا اصلاً تمام دوران نیمه‌حرفه‌ای‌ام کرده‌ام.


الان دارم با گوشی می‌نویسم و می‌دانید که چقدر حسش فرق دارد. همان‌طور که حس روی کاغذ نوشتن با تایپ کردن متفاوت است، اما خودم را از سن کم به آن عادت داده‌ام. امروز اگر ساعت شش و نیم نمی‌خوابیدم بدون اینکه لازم باشد تا پاسی از شب بیدار بمانم، به کارهایم می‌رسیدم. اما چشمانم خسته شده بودند و بدنم مدتی‌ست خشک‌تر از حد عادی شده و لابد این را هم می‌دانید که خشکی بدن چقدر اذیت‌کننده‌ست. همه‌اش همه‌جایت صدا می‌دهد و درد می‌کند و خشک و انعطاف‌ناپذیر می‌شود. 


الان داشتم کاپوچینو می‌خوردم تا برگردم سر کارهایم. هرچه زودتر برگردم زودتر هم تمام می‌شوند و زودتر هم خوابم می‌برد. اما باید سهم امروزم را می‌نوشتم و از طرفی نمی‌خواستم بنویسم. پس دربارهٔ ننوشتن نوشتم. با لپ‌تاپ کلمات را خواهم شمرد و بعد به پست اضافه می‌کنم. چقدر با گوشی نوشتن مزخرف است.


+ دویست و یازده کلمه.


پ. ن: و ماتحت آدم هم درد می‌گیرد. این را نگفتم. ماتحت آدمی مهم است. ماتحت آدمی‌ست که زندگی‌اش را می‌چرخاند. منظورم واضح است و مسئولیت هرگونه برداشت دیگری به خودتان مربوط است.


۹۷/۰۷/۰۶
Lullaby