Until The Last Moment

می‌نویسم، پس هستم!

Until The Last Moment

می‌نویسم، پس هستم!

وقتی زیاد کشش بدهی یعنی به درد نمی‌خورد

جمعه, ۱۳ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۰۷ ب.ظ


امروز خیلی انسان شریفی بودم. با مدیوما حرف زدم، با تینوویل حرف زدم، به تقویم و برنامه‌ریزی‌هایم سروسامان دادم، تبصرۀ بیست و دو را تمام کردم و توی گودریدز ریویویش را در دم نوشتم، ویرایش کردم، فیلم دیدم، و انگلیسی کار کردم. هم english like و extra، هم داستان‌کوتاه و کورالین چند صفحه‌ای خواندم و درنهایت با کلمات و اصطلاحات و جملات جدید امروز باید بنویسم چون بدترین مهارتم writing است درواقع. مهارتی هم هست که اگر در آن مسلط باشی یعنی خواندن و نوشتن و گوش کردن و دایرۀ واژگانی‌ات هم خوب است. همه را می‌توانی با آن دوره کنی. 


فیلمی که دیدم on body and soul بود، رامین معرفی‌اش کرده بود. سر داستان قبلی‌ام، گوزن‌ها. فیلم خوبی بود. آرام و کُند بود. طبیعت و رنگ و زندگی زیاد داشت. مرگ و خون هم داشت. فیلم تحلیلی بود. هرکسی شاید حوصله نکند ببیند. امروز یادم آمد رامین گفته بود چشمان جولیا را هم ببینم. صبحانه در تیفانی را هم باید ببینم چون تازگی کتابش را خواندم. امروز هم تینوویل گفت فیلم مری شلی را ببینم. احتمالاً فردا دانلودش می‌کنم و می‌بینم. 


یک ایدۀ ترسناک دارم. باید فیلم یا انیمۀ ترسناک هم ببینم. امروز نمی‌خواهم توی روزنوشتم به تحلیل جهان و زندگی‌ام بنشینم. درکل خیلی از خودم راضی بودم، کم پیش می‌آید از خودم راضی باشم. امیدوارم روزهای دیگر هم به همین ترتیب باشد و بیشتر. باید داستان‌کوتاهم را بنویسم. بعد از روزنوشتم تمرین نوشتنِ انگلیسی‌ام را انجام می‌دهم و می‌خوابم. فردا باید تمامش کنم. داستان‌کوتاهم را می‌گویم. وقتی زیاد کشش بدهی یعنی به درد نمی‌خورد. حداقل فعلاً. 


+ دویست و پنجاه و هشت

۹۷/۰۷/۱۳
Lullaby