Lost in the shadows
تکنولوژی. تکنولوژی تو رو به وجد میآره. تکنولوژی و اخترشناسی و فیزیک. هیچی دیگه این قدرت رو نداره. منم اینو چند ساله فهمیدهم، برای همین هروقت حس میکنم حالت خوب نیست یا خیلی توی خودتی، میآم دربارۀ یه مستندی که تازه دیدم یا مقالهای که خوندم حرف میزنم. خیلی وقتا این ریسک رو میکنم که یه چیزی رو بدم درست کنی. بعضی وقتا خستهای، بیحوصلهای، انگار خیلی ناراحتی و دلت هیچی رو نمیخواد. ترسناکه من یهو بیام ازت بخوام یه کاری برام کنی. ولی بعضی وقتا این کارو میکنم، چون تو رو به وجد میآره، بعد منو به وجد میآره. تو یه چیزی رو درست میکنی، خیلی وقتا چیزای خیلی پیچیده و ترسناکی رو درست میکنی با دستهای ظریف و چشمهای جدیت. همیشه مطمئنم هر چیزی که خراب میشه، اولین و آخرین نفری که میتونه درستش کنه تویی. شاید برای همینه که منم یاد گرفتم خرابیها رو درست کنم، شورش رو داشته باشم که خرابیها رو درست کنم و ازشون نترسم، همونطور که تو نمیترسی و با وحشتناکترینهاشونم با خونسردی خدشهناپذیرت برخورد میکنی، انگار یه چیز عادیه. انگار هرروز با این خرابیها دستوپنجه نرم میکنی، که شایدم واقعاً میکنی... همین خیلی تکاندهندهترم هست، و باعث میشه حواسم بهت بیشتر باشه. دست بذارم روی چیزهایی که تو دوست داری و باهاشون به شوق میآی، و دو ساعت دربارهشون حرف بزنیم. این حس خوشحالی تهش هم جایگزینناپذیره، یه جور رهایی. یه جور کشف. مکاشفه. انگار من و تو توی همین دو ساعت این مشکل رو حل کردیم، یا به این فکت علمی رسیدیم، یا چمدونم. حس باحالیه. منم برای همین اینطوریام، اینو از تو یاد گرفتم. از همون بچگی که تو صدامون میزدی بیایم روی ایوون که فلان رویداد کهکشانی داره اتفاق میافته و از توی تلسکوپ نگاش کنیم. اون موقع نمیفهمیدم، تأثیرشم درک نمیکردم، اما الان، این شوری که برای سروکله زدن با چالشها دارم، اینکه گاهی دوست دارم از عمد کاری رو که سختتره انجام بدم، دوست داشته باشم خودم و دنیا رو از یه نگاه دیگه ببینم، مثل همون تلسکوپیه که توی بچگیهامون میذاشتی از توش نگاه کنیم و چیزایی میگفتی که بهندرت یادم مونده حتی. آخه مگه چقدر میفهمیدم؟ من نُه سال از تو کوچیکترم. ولی اثرش فهمیده شده، الان، توی بیست و سه سالگیم. طوری که هروقت گم بشم میدونم پیدا میشم، میدونم که میتونم پیدا بشم، و میدونم که گم شدن ترسناک نیست، که حتی جالبه. چون باعث میشه چیزی رو کشف کنم. چیزی رو درست کنم. چیزی رو یاد بگیرم. این ارادۀ وحشی رو دوست دارم، کاش اینقدر وحشی باشه که هیچوقت توی هردومون نمیره.
+ از عنوان هم پیداست که من هنوز شیفتۀ آقای لو گرمم یا باید تا صد سال آینده هی از گوشه و کنار بهش ارجاع بدم؟