Until The Last Moment

می‌نویسم، پس هستم!

Until The Last Moment

می‌نویسم، پس هستم!

 

تکنولوژی. تکنولوژی تو رو به وجد می‌آره. تکنولوژی و اخترشناسی و فیزیک. هیچی دیگه این قدرت رو نداره. منم اینو چند ساله فهمیده‌م، برای همین هروقت حس می‌کنم حالت خوب نیست یا خیلی توی خودتی، می‌آم دربارۀ یه مستندی که تازه دیدم یا مقاله‌ای که خوندم حرف می‌زنم. خیلی وقتا این ریسک رو می‌کنم که یه چیزی رو بدم درست کنی. بعضی وقتا خسته‌ای، بی‌حوصله‌ای، انگار خیلی ناراحتی و دلت هیچی رو نمی‌خواد. ترسناکه من یهو بیام ازت بخوام یه کاری برام کنی. ولی بعضی وقتا این کارو می‌کنم، چون تو رو به وجد می‌آره، بعد منو به وجد می‌آره. تو یه چیزی رو درست می‌کنی، خیلی وقتا چیزای خیلی پیچیده و ترسناکی رو درست می‌کنی با دست‌های ظریف و چشم‌های جدیت. همیشه مطمئنم هر چیزی که خراب می‌شه، اولین و آخرین نفری که می‌تونه درستش کنه تویی. شاید برای همینه که منم یاد گرفتم خرابی‌ها رو درست کنم، شورش رو داشته باشم که خرابی‌ها رو درست کنم و ازشون نترسم، همون‌طور که تو نمی‌ترسی و با وحشتناک‌ترین‌هاشونم با خونسردی خدشه‌ناپذیرت برخورد می‌کنی، انگار یه چیز عادیه. انگار هرروز با این خرابی‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کنی، که شایدم واقعاً می‌کنی... همین خیلی تکان‌دهنده‌ترم هست، و باعث می‌شه حواسم بهت بیشتر باشه. دست بذارم روی چیزهایی که تو دوست داری و باهاشون به شوق می‌آی، و دو ساعت درباره‌شون حرف بزنیم. این حس خوشحالی تهش هم جایگزین‌ناپذیره، یه جور رهایی. یه جور کشف. مکاشفه. انگار من و تو توی همین دو ساعت این مشکل رو حل کردیم، یا به این فکت علمی رسیدیم، یا چمدونم. حس باحالیه. منم برای همین این‌طوری‌ام، اینو از تو یاد گرفتم. از همون بچگی که تو صدامون می‌زدی بیایم روی ایوون که فلان رویداد کهکشانی داره اتفاق می‌افته و از توی تلسکوپ نگاش کنیم. اون موقع نمی‌فهمیدم، تأثیرشم درک نمی‌کردم، اما الان، این شوری که برای سروکله زدن با چالش‌ها دارم، اینکه گاهی دوست دارم از عمد کاری رو که سخت‌تره انجام بدم، دوست داشته باشم خودم و دنیا رو از یه نگاه دیگه ببینم، مثل همون تلسکوپیه که توی بچگی‌هامون می‌ذاشتی از توش نگاه کنیم و چیزایی می‌گفتی که به‌ندرت یادم مونده حتی. آخه مگه چقدر می‌فهمیدم؟ من نُه سال از تو کوچیک‌ترم. ولی اثرش فهمیده شده، الان، توی بیست و سه سالگیم. طوری که هروقت گم بشم می‌دونم پیدا می‌شم، می‌دونم که می‌تونم پیدا بشم، و می‌دونم که گم شدن ترسناک نیست، که حتی جالبه. چون باعث می‌شه چیزی رو کشف کنم. چیزی رو درست کنم. چیزی رو یاد بگیرم. این ارادۀ وحشی رو دوست دارم، کاش این‌قدر وحشی باشه که هیچ‌وقت توی هردومون نمیره. 

 

+ از عنوان هم پیداست که من هنوز شیفتۀ آقای لو گرمم یا باید تا صد سال آینده هی از گوشه و کنار بهش ارجاع بدم؟ 

Lullaby
۲۹ مهر ۹۹ ، ۱۰:۱۵

 

پسر این بشر داره تبدیل به یکی از تأثیرگذارترین آدمایی می‌شه که می‌شناسم. نه تنها کارش با فورینر محشر بوده، کارهای سولو و بند کوتاه‌عمرش (!) هم معرکه بوده. مغزم، مغزم. همه‌ش دارم گوش می‌دم صداشو. یه پلی‌لیست فقط واسه اون درست کردم بالای صد تا آهنگ دارم ازش و صد هزار بار گوش می‌دم‌شون. صبح بیدار می‌شم گوش می‌دم، شب می‌خوام بخوابم گوش می‌دم، وسط روز هربار وقت گیر می‌آرم گوش می‌دم. اسپیکر خریدم که صداشو بلند دورم پخش کنم! زیرخاکی‌ترین و بی‌کیفیت‌ترین ویدیوهاشو هم می‌رم نگاه می‌کنم، اجرای یادبود جان لنونش رو رفتم دیدم تازگی، چهار بار. زیبا، فریبا. چندین بار اجراهاشو رفتم دیدم که واقعاً به نظرم خیلی بااحساس و پرحرارت می‌خونده، جدا از اینکه صداش به‌شدت قدرتمنده و درعین‌حال این‌طور به نظر نمی‌رسه! وقتی خیلی گوش می‌دی و قطعه‌های مختلف رو باهم مقایسه می‌کنی می‌فهمی عه، اینجا کلاً یه جور دیگه خونده. برا این این‌طوری خونده. برگ‌هام. چقدر ظرافت توی اجراهاش، اداهاش، بازی‌هایی که با صداش می‌کنه و تکنیک‌هاش داره. چقدر این مرد زیبا بوده. انگار افسانه‌ست! چطور این آدم واقعی بوده؟! (و حیرت اونجاست که الانم زنده‌ست و همون‌قدر نازنینه با تمام سختی‌هایی که کشیده. آدم از خودش خجالت می‌کشه.) 

 

اینم می‌ذارم چون خیلی منو یاد یه چیزای خیلی عمیق و عزیزی می‌ندازه.

 

I don't care about right or wrong anymore
I'd rather lose the battle to win the war
Loving you is still my destiny
Don't you know what you mean to me
And I don't give up so easily now
Don't say that it's over

I'll follow you into your dreams
Girl, you left your name on me
But mark my words
There'll come a day of reckoning

Take another piece from this heart of stone
You better love me or leave me alone
Take another piece, you should have known
That you can't break this heart of stone

I don't know if I can play this game anymore
They say that all is fair in love and war
And I'd do anything to make you see
Wouldn't hurt you, girl, like you're hurting me
But I don't give up so easily now
I know it's not over

I'll follow you into your dreams
Girl, you left your name on me
But mark my words
There'll come a day of reckoning

Take another piece from this heart of stone
You better love me or leave me alone
Take another piece, you should have known
That you can't break this heart of stone

Break another piece from this heart of stone
You better love me or leave me alone
Take another piece, you should have known
That you can't break this heart of stone

You feel it's jagged and strong
I've been the betrayer and I've been betrayed
And I've been lonely too long
I know that love's just the stones thrown away

I'll follow you into your dreams
Girl, you left your name on me
But mark my words
There'll come a day of reckoning

Take another piece from this heart of stone
You better love me or leave me alone
Take another piece, you should have known
That you can't break this heart of stone

Break another piece from this heart of stone
You better love me or leave me alone
Take another piece, you should have known
That you can't break this heart of stone

 

Lullaby
۱۲ مهر ۹۹ ، ۱۹:۲۹